یه روز معمولی...
سلام پسر مهربونم دیروز صبح که بیدار شدم خیلی خواب آلود بودم اما بابا صبونه میخواس حاضر کردم و دوباره اومدم که بخوابم تو هم مثل فرشته ها خواب بودی .اومدم کنارت دراز کشیدم و خوابم برد. وقتی با صدای تو بیدار شدم دیدم وااااااااای دیگه ظهره اما یه صب بخیر تحویل شما دادم و بوسیدمت . شیر تو دادم اما خودم میلی به خوردن صبونه نداشتم .تو رو گذاشتم تو روروک...
نویسنده :
مامان شیدا
12:52